معینمعین، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

باران رحمت الهی زندگي ام البنین و رضا

يه جمعه به يادموندني

جمعه ها بابارضا ميرن واليبال ، معين كوچولو ساعت 8 من رو بيدار كرد و با هم مشغول حرف زدن بوديم كه ديدم عزيز برام يك كليپ در رابطه با پدر فرستادن ، با معين داشتيم كليپ رو نگاه ميكرديم كه يه دختر كوچولويي بود كه همش از سر و كله پدرش بالا ميرفت و شيطنت مي كرد و روي كليپ هم آهنگ غمگيني گذاشته شده بود. به معين گفتم همين كارها رو هميشه من با آقاجون تهران مي كردم اونم كه بابايي اش نبود دلش تنگ شد و گير داد كه بريم واسه بابا هديه بخريم هرچي بهش گفتم اين موقع صبح كسي باز نيست گوش نكرد بالاخره ما رفتيم بيرون ، اتفاقا همه جا بسته بود و اون نتونست چيزهايي كه مدنظرش بود رو بخره . بالاخره به گل فروشي رسيديم و تصميم گرفت براي بابايي يه گلدون قشنگ بخره و ...
24 دی 1395

وفات حضرت معصومه (ع)

من و بابارضا ، ارادت خاصي به حضرت معصومه داريم و حسابي دوستشون داريم ، آخه هرچي باشه مراسم عقد بالاي سر حضرت رو توي قم براي ما خوندن و اولين باري بود كه من و بابارضا ، با هم از قم به طرف تهران با ماشين امين آقا اومديم خونه مامان. براي همين خاطرات قشنگي از اون زمان برامون مونده شب وفات خانوم ، سه نفري رفتيم حرم آقا امام رضا تا وفات خواهرشون رو بهشون تسليت بگيم . اتفاقا رواق دارالحجه رفتيم كه خانوادگيه و سه نفري زيارت عاشورا و زيارت نامه آقارو خونديم . شب خاطره انگيزي بود . آخر شب هم رفتيم خونه امين آقا و عمه تا به محمدجواد يه سري بزنيم و با امين آقا كه روز بعدش عازم يونان و آلمان بودن خداحافظي كنيم . جاي همگي خالي بود . انشاا... همه ...
20 دی 1395

ولادت امام حسن عسگري

آقاجان ، عاقشتم ، عجب روز قشنگي به دنيا اومدي، شب ولادت امام حسن عسگري كلي بهمون خوش گذشت و سه نفري باهم بازي كرديم همه بازيهايي كه معين كوچولو دوست داشت ، هندبال زميني، حامد و پريسا ( معلم بازي ) ، فوتبال ، واليبال و كلي بازيهاي قشنگ ، آخر شب هم آقا بهمون عيدي مون رو داد و بالاخره بابارضا تونست به چيزي كه چند وقت دنبالش بود برسه و كلي خوشحال بود ، بابارضا انشاا... هميشه خوشحال و سرزنده باشي، من و معين جون عاشقتيم . ...
18 دی 1395

اولين برخورد معين كوچولو با خانم عموحسن

يه روز كه از سركار اومدم ، فرشته كوچولو توي اتاق خودش مشغول نوشتن شعر بود و بهم گفت فعلا نيا، صدات مي كنم ، بعداز چند دقيقه منو صدا كرد و گفت مامان شعر گفتم كه شعرش رو برام خوند و اسم شعرش امامهاي مهربون ما بود، شعرش خيلي قشنگ و در رابطه با دوازده امام بود. منم موقع شعرخوندنش ازش فيلم گرفتم و براي عموحسن فرستادم ، عمو حسن هم كلي خوشش اومد. بعدش عموحسن پيام خانومشون رو برام فرستادن كه خانومشون نوشته بودن انشاا... ائمه اطهار يار و ياورشون باشن، وقتي پيام رو براي معين خوندم، عزيز دلم كلي ذوق كرد و همش ميگفت كاش ميشد زود عموحسن و خانومشون رو از نزديك ببينم. منم حسابي خوشحال بودم براي اينكه عزيز دلم ، اولين شعرش رو سروده و اونم در مورد امامها ...
11 دی 1395

دامادي عمو حسن

پیوندتان را با تقدیم هزاران گل سرخ تبریک میگویيم و زندگی پر از عشق و محبت را برایتان آرزو میکنيم. خدا همه جوونهارو خوشبخت و عاقبت بخير كنه امروز عموحسن و فاطمه خانم به سنت پيامبر عمل كردن و فرشته هاي آسمون عقدشون رو خوندن متاسفانه با توجه به شرايط كاري ما نتونستيم توي اين امر مهم ، كنارشون باشيم ولي براشون آرزوي خوشبختي كرديم . اين دو فرشته ، واقعا بهم ميان و خداوند اين دو نفر رو براي هم آفريده بود. راستش رو بخواين من اين دو فرشته رو چهارسال پيش براي هم درنظر گرفته بودم. انشاا... زير سايه ي ائمه اطهار، خوشبخت و عاقبت بخير بشن و الگوشون توي زندگي، حضرت علي ( ع ) و خانوم فاطمه زهرا (ع) باشه دوستتون داريم ، زياد...
9 دی 1395

مراسم يلداي سال 95

امسال عزيز دلم ، معني شب يلدا رو حسابي درك كرد و كلي بهش خوش گذشت آخه دو تا مراسم شب يلدا داشت يكي توي مدرسه كه خانم سرابي و مامانهاي مهربون سنگ تموم گذاشتن و يه جشن فوق العاده قشنگي براشون گرفتن كه كلي خوراكي هم داشت . معين كه حسابي خوشش اومده بود و گفت همه خوراكيها رو خوردم . ميوه هاي مختلف رو تيكه تيكه كرده بودن و توي سيخ كشيده بودن و حسابي خوشمزه بوده ، پف فيل براشون آورده بودن ، كيك هندوانه اي براشون آورده بودن و كلي چيزهاي خوشمزه ديگه . البته قلب مامان اصلا كيك خامه اي دوست نداره. شب هم دايي محمدرضا و خانومشون اومدن خونه ما ( آخه آقاجون و ماماني گناباد بودن) . شب خيلي قشنگي بود و حسابي خوش گذشت. اعظم خانوم كلي زحمت كشيده بودن و شيري...
1 دی 1395
1